رمانها و داستانهای کوتاه مهرداد ارجمندی

من و تیغ

به نام خدا

 

من و تیغ

 نویسنده : مهرداد ارجمندی

چشمانم را که بستم نفهمیدم که  این شیر آب بود که خود به خود باز می شود یا دستان من بودند که آن را باز می کردند. در آن لحظه هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم وقتی خون خودم را در میان آبی که به فاضلاب می رود  ببینم این قدر بی احساس باشم بی هیچ احساسی فقط به قرمزی آن که گاهی غلیظ و گاهی رقیق می شد چشم دوخته بودم .معمولا کسانی که رگ دست خودشان را به قصد خودکشی می زنند در وان آب گرمی دراز می کشند تا کم کم خون از بدنشان خارج شود و آن ها را به خواب ابدی فرو برد  و یا کاری می کنند که متوجه نشوند در حال از دست دادن مقدار زیادی خون هستند .
در آن موقعیت بحرانی گویی لبخندی بر لبانم نقش بست هرچند از این بابت زیاد مطمئن نبودم  با خودم به این فکر می کردم که حتی این دفعه هم کارم با بقیه متفاوت بوده چرا که احساس می کردم آبی که روی تنم می گریزد اصلا گرم نیست .زیر دوش آب سرد رگهایم را زده بودم .به یاد روز هایی می افتادم که ناخواسته از هر موقعیتی برای ضربه زدن به خودم استفاده کرده بودم. من به خودم ضربه زده بودم و بعد از اینکه زخمش را حس کرده بودم فهمیده بودم که خودم به خودم ضربه زدم مثل حالا که زخم داشت می سوخت و من کم کم داشتم سردی بدنم را حس می کردم نگاهم به تیغی افتاد که حالا کنار در فاضلاب بود چقدر راحت داشت جان مرا همراه خودش به فاضلاب می برد حالا که خوب فکر می کنم می بینم که همیشه در زندگی ، من بودم و یک تیغ که به خودی خود کاری نمی توانسته انجام دهد ولی من از آن برای ضربه زدن به خودم استفاده  کردم.از هر چیزی از هر موقعیتی...آخر چرا من این طور هستم ؟چرا؟
فکر اینکه برای نجات خودم کاری بکنم یک لحظه رهایم نمی کرد ولی با کمال ناباوری می دیدم که توانایی این را ندارم که خودم را به نحوی نجات دهم گویی می خواستم حالا هم مثل همیشه بگذارم تا اتفاقی که قرار است ، رخ دهد و ببینم چه می شود.
اولین سیگاری که کشیدم را به خوبی به یاد دارم فقط می خواستم ببینم وقتی دود را وارد ریه ی خودم می کنم چه می شود با اینکه به طور کامل در مورد ضرر ها و آثار مخرب ان اطلاع داشتم فقط می خواستم آن را تجربه کنم.خیلی ها مثل من هستند نباید خودم را برای این ها سرزنش کنم خیلی ها می دانند که سیگار مضر است و مواد مخدر اعتیاد آور است. شبی را که تا صبح نعشه بودم را هم فراموش نمی کنم شاید چون اولین شب زندگی ام بود که تا صبح بیدار ماندم . می دانستم سیگار مضر است و مواد مخدر اعتیاد آور ولی به سراغ آنها رفتم چون دوست داشتم آنها را حس کنم. ولی این ها چیز هایی نبودند که باعث شدند حالا رنگ قرمز خونم را این چنین در حال هدر رفتن ببینم. چیزی که مرا این چنین کرد فقط یک تیغ بود تیغی که با آن هر روز ریش هایم را می زدم و آن را دور می انداختم در فاضلاب . تیغی که برایم مفید بود و هر روز صورتم را جلا می داد. چیزی که داشت مرا می کشت نه آن سیگار بود و نه مواد مخدر. شاید هم همین افکارم مرا ویران می کرد.باورم نمی شد حالا دیگر خبری از سردی تنم نبود تنم را گرم می دیدم شاید این به خاطر از بین رفتن حس لامسه ام باشد ولی دیگر چند دقیقه بیشتر تا مرگ نمانده و من هم دلیلی برای مقاومت در برابر این مشیت الهی نمی بینم. به راستی هر اتفاقی که می افتاد اتفاقی است که باید بیافتد. من این را در زندگی به کرار دیده ام ولی برایم سوال است چرا باید من توانایی این را دشته باشم که  با محکم بستن دستم جان خودم را نجات دهم.شاید این به این معنی است که من بمیرم و زنده باشم برای دنیا هیچ فرقی ندارد. نمی دانم چه شد که در آن لحظه به یک باره به سراغ تیغ که کم کم داشت وارد فاضلاب می شد رفتم آن را برداشتم و به آن خوب نگاه کردم دستم توانایی اش را به شدت از دست داده بود و وقتی چند دقیقه بعد دستم را پارچه ای محکم بسته بودم و داشتم به درمانگاهی که کنار خانه مان بود می رفتم تازه فهمیدم که من این بار تسلیم  لبه ی تیز تیغ نشدم  واز آن برای بریدن پارچه برای دستم استفاده کردم. آن را در جیبم برای همیشه نگه داشتم.

دستش را درجیبش کرد و تیغ را درآورد خیلی تعجب کردم فکر نمی کردم که مردی چون او که حالا صاحب بزرگترین فروشگاههای زنجیره ای کشور امریکاست چنین پیشینه ای داشته باشد و حالا او به سوال من که چه طور به این موفقیت رسیده است به خوبی جواب داد .از او خواستم  تیغش را بگیرم ولی او گفت این تیغ برای من همه چیز است و همیشه با من است تا بدانم چه چیزی داشت مرا می کشت و چه چیزی به من حیات داد. به من گفت به نظر شما آیا واقعا دنیا بدون من فرقی می کرد؟  لبخندی زدم و گفتم:مهم این است که جای شما بدون آن تصمیم خیلی فرق می کرد.    خندید و چیزی نگفت.............

                                                                                         پایان    

گزارش تخلف
بعدی